عشق نمیمیره...
پيوندها
خورشيد هميشه اينجاست
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان من و دلتنگیهام... و آدرس raindrops.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.










نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 1017
بازدید کل : 67110
تعداد مطالب : 88
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

كد موسيقي براي وبلاگ

نويسندگان
sia

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, :: 16:47 :: نويسنده : sia

درسته که کنارم نیستی، اما همیشه با منی،

خودت می دونی چی میگم و می دونم که تو هم مثل من زمزمه می کنی:

خودت می دونی عادت نیست،

فقط دوست داشتن محضه...

 
سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, :: 16:59 :: نويسنده : sia

این شبها هر دونه انار دنیایی دارد...

این شبها هر دونه انار یعنی یه دنیا عشق ،

این شبها هر دونه انار یعنی یه دنیا دوستت دارم ،

این شبها هر دونه انار یعنی یه دنیا مهربونی ،

این شبها هر دونه انار یعنی یه دنیا یاد ،

این شبها هر دونه انار یعنی یه دنیا دلتنگی ،

این شبها هر دونه انار یعنی یه دنیا درد ،

این شبها هر دونه انار یعنی یه دنیا بغض ،

این شبها هر دونه انار یعنی قطره قطره اشک ،

این شبها ...

قرار نبود این شبها اینجور باشه!

قرار نبود...قرار نبود...

قرار بود من باشم و تو باشی و دنیامان یعنی عشقمان...

من هستم ،

دنیامان هست ،

اما تو...

نمیدونم تو انار شب یلدای امسال رو با کی دونه میکنی...؟!

اما من با تو...

پیشاپیش یلدا مبارک عزیزم...

 
سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, :: 16:39 :: نويسنده : sia

دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا، دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را…

این‌ جمله‌ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی‌کنی! باید آدمش پیدا شود!

باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!

سنت که بالا می‌رود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکرده‌ای و روی هم تلنبار شده‌اند!

فرصت نداری صندوقت را خالی کنی! صندوقت سنگین شده و نمی‌توانی با خودت بِکشی‌اش . شروع می‌کنی به خرج کردنشان!

توی میهمانی اگر نگاهت کرد ، اگر نگاهش را دوست داشتی،

توی رقص اگر پا‌به‌پایت آمد ، اگر هوایت را داشت، اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند،

توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود ، اگر استدلالی کرد که تکانت داد،

در سفر اگر شوخ و شنگ بود ، اگر مدام به خنده‌ات انداخت و اگر منظره‌های قشنگ را نشانت داد،

برای یکی یک دوستت دارم خرج می‌کنی ، برا ی یکی یک دلم برایت تنگ می‌شود خرج می‌کنی! یک چقدر زیبائی ، یک با من می‌مانی؟

بعد می‌بینی آدم‌ها فاصله می‌گیرند ، متهمت می‌کنند به هیزی ، به مخ‌زدن به اعتماد آدم‌ها! به سوءاستفاده کردن ، به پیری و معرکه‌گیری…

اما بگذار به سن تو برسند! بگذار صندوقچه‌شان لبریز شود آن‌‌وقت حال امروز تو را می‌فهمند بدون این‌که تو را به یاد بیاورند .

غریب است دوست داشتن و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...

وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد،

و نفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده،

به بازیش می‌گیریم ، هر چه او عاشق‌تر، ما سرخوش‌تر،

 هر چه او دل نازک‌تر، ما بی رحم ‌تر.

تقصیر از ما نیست ،

تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده‌اند ...

 
سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, :: 16:34 :: نويسنده : sia

بعضی وقت ها چیزی می نویسی ،
فقط برای یک نفر ،
اما دلت میگیرد
وقتی یادت می افتد ،
که هر کسی ممکن است بخواند ،
جز آن یک نفر...

 
سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, :: 16:30 :: نويسنده : sia

دلمان خوش است که می نویسیم ،
و دیگران می خوانند ،
و عده ای می گویند :
آه چه زیبا ،
و بعضی اشک می ریزند ،
و بعضی می خندند ...
دلمان خوش است ،
به لذت های کوتاه ،
به دروغ هائی که از راست بودن قشنگ ترند ،
به اینکه کسی برایمان دل بسوزاند ،
یا کسی عاشقمان شود ...
با شاخه گلی دل می بندیم ،
و با جمله ای دل می کنیم ...
دلمان خوش می شود ،
به برآوردن خواهشی و چشیدن لذتی ،
و وقتی چیزی مطابق میل ما نبود ،
چقدر راحت لگد می زنیم ،
و چه ساده می شکنیم ،
همه چیز را...

 
یک شنبه 19 آذر 1391برچسب:, :: 13:16 :: نويسنده : sia

خیـــــال آمدنت دیشب به ســـــــر می زد   

     نیامدی که ببینی دلــــــم چـه پــــــــر می زد

 

به خواب رفتم و نیلــــوفری بر آب شکفت       

خیـــــــال روی تو نقشی به چشـم تر می زد

 

شراب لعل تو میدیدم و دلــــم می خواست     

  هـــزار وســــوسه ام چنگ در جــگر می زد

 

زهی امید که کــامی از آن دهان می جُست     

  زهـی خیــــال که دستی در آن کمـــر می زد

 

دریچـــــه ای به تماشـــای بـــاغ وا می شد    

    دلــــم چو مرغ گرفتـــــــار بال و پر می زد

 

تمام شب به خیــــــــــال تو رفت و می دیدم   

که پشت پرده اشکـــــــم سپیده سـر می زد