|
جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 2:36 :: نويسنده : sia
مـــهم نيست که کامـــنت بذاری . . .
برای من مـــهم اينه کـــه
بـــفهمی و بدونی
برای " تـــــــــو " ميـــنويسم . . .
فقـــط برای تــــــو . . .
و مهـــمتر ايـــنکه بـــخونی
اونـــچه رو مـــينويسم
و لبخـــند هميشگيتو بزنی
و با همون لحن خاص خودت
زير لب بگـــی : ديــــــــــــووونه !
اینجا مینویسم... شاید گذر زمان تو رو هم یه روز برای خوندن این مطلب به اینجا بکشونه... من همونم که با اینکه میدونستم تو نمیتونی با من باشی ولی باز دوستت داشتم و دارم... میدونی... گفتن هیچ چیزی و هیچ حرفی آرومم نمیکنه... جز اینکه بی هیچ مقدمه ای خیلی راحت خیلی خیلی خیلی ساده و صادقانه فقط بهت بگم "دوستت دارم..." همین...
![]()
جمعه 7 تير 1392برچسب:, :: 14:46 :: نويسنده : sia
ای کاش میشد لحظه ای جایمان را باهم عوض میکردیم... تو میدیدی که چقدر بی انصافی... و من میفهمیدم که چرا... ![]()
شنبه 1 تير 1392برچسب:, :: 1:21 :: نويسنده : sia
هــوس کــرده ام کـــه تـــو بـاشـــی مـــن بـــاشـم و هيچـکـس نبـاشـــد... آنگـــاه داغتـــريـن آغــــوش هـــا را از تنـت و شيـريـــن تـريــن بــوســـه هـــا را از لبـــانت بيـــرون بکشـــم... بــه تـلـــافـی تمـــام روزهــايـــی کـــه ميخــــواهمت و نيسـتـــی ...
![]()
![]() |